اتو زنی فرهنگی!! شیوه جدید کتاب فروشی در شهریار

وارد شهرک اداری که می شوید نرسیده به اداره پست درست بعد از ثبت اسناد دخترانی خوش پوش با نگاهی خریدار ابتدا بر اندازتان کرده و بعد با اشاره سر یا انگشت به توقف و تاملی چند دعوتتان می کنند.اگر جلوی پایش ترمز کنید، سرشان را از پنجره ماشین داخل می‌آورند و می‌گویند که «کار […]

وارد شهرک اداری که می شوید نرسیده به اداره پست درست بعد از ثبت اسناد دخترانی خوش پوش با نگاهی خریدار ابتدا بر اندازتان کرده و بعد با اشاره سر یا انگشت به توقف و تاملی چند دعوتتان می کنند.اگر جلوی پایش ترمز کنید، سرشان را از پنجره ماشین داخل می‌آورند و می‌گویند که «کار من فرهنگیه و کتاب می‌فروشم؛ کتاب‌خون هستید… و خلاصه شیوه جدیدی از کتاب فروشی در شهریار رو به نمایش میزارن…


شیوه جدید کتاب فروشی در شهریار

خودشان را کارمند شرکت عرضه محصولات فرهنگی معرفی کرده و اگر جوابتان به سوالشان در خصوص علاقه به کتاب مثبت باشد در ماشین را باز کرده کوله شان را روی صندلی جلو گذاشته و شروع به معرفی کتابهایشان می کنند. اندکی در باره کتاب اونهم با آب و تاب شرحی داده و بعد با نگاهی عاقل اندر سفیه نگاهتان می کنند.
اگر نظرتان جلب شد که فبه المراد وگرنه که سراغ کتاب بعدی میروند، جنس جوری هم دارند از رمان و داستان و تاریخ معاصر گرفته تا روانشناسی و متافیزیک و شیوه های بهتر زندگی حتی کتاب های بهبود کسب و کار و آموزش زبان و آشپزی و گاها کتب تخصصی حتی کتابهای نایاب تو کتاب فروشی های شهریار

ما اتو زن نیستیم و فروشنده کتابیم!

شیوه جدید کتاب فروشی در شهریار

و اما کمی دورتر در قلب پایتخت با یکی از دختران کتاب فروش شبیه دختران کتاب فروش در شهریار هم کلام می شویم
نام مستعارش مریم است.برای اینکه مبادا از سوی کارفرما مشکلی برای کسب و کارش ایجاد نشود نام خود را پنهان میکند.شغلش اما به اذعان خودش فعالیت فرهنگی در زمینه نشر و ترویج مطالعه و فروش کتاب است.
مشتریانش را عابران و اغلب رانندگان عبوری می داند و تاکید دارد شغلش با آنچه در جامعه به اتو زنی معروف است تفاوت دارد.

«توی اتو زدن، باید سوار ماشین بشی و هر جا که راننده رفت، باهاش بری و کتاب هم بفروشی. اما توی عبوری زدن یا همون عابرزنی که کار ماست، فقط کتاب می‌فروشیم؛ از اول هم چارچوب کارو مشخص می‌کنیم.»

مریم قبلا هم سابقه کار فرهنگی از همین نوع رو داشته و برای همین شرکت اما به صورت مسیری و ویزیتوری تو مغازه ها و میگه برامون به عنوان ویزیتور مسیر تعیین میکردن اما به خاطر تعداد بالای ویزتورا و افت فروش شرکت تغییر رویه داده و از نظر ما هم چندان فرقی نکرده قبلا ما میرفتیم در مغازه ها الان راننده ها جلو پامون ترمز میکنن و به ما مراجعه میکنن

او در جواب این سوال که «مگر شما تابلوی کتابفروشی در دست دارید که کسی که قصد خرید کتاب دارد، جلوی شما بایستد؟»، می‌گوید که «نه، اما همون اول تکلیف رو مشخص می‌کنیم. به راننده‌ها میگیم ما کار فرهنگی انجام میدیم و کتاب می‌فروشیم.

اگه بخواید کتابامونو بهتون معرفی می‌کنیم. اینجا دیگه به راننده‌ها بستگی داره که بخوان به توضیحات ما و خریدن کتاب فکر کنن یا اینکه واسه چیزای دیگه‌ای نگه داشتن و وقتی میفهمن ما کتاب‌فروشیم، به مسیرشون ادامه میدن. خیلی پیش میاد که به محض اینکه به راننده‌ها گفتیم کتاب‌فروشیم، پاشونو گذاشتن روی گاز و رفتن».

از نظر مریم گوشه خیابون جای خوبی برای فروش کتاب نیست اما میگه خب وقتی فروش خوبی داریم پس چه اشکالی دارهخ شاید این فرهنگ جامعه است که عوض شده و کنار خیابون شده محل خوب برای فروش محصولات فرهنگی

شیوه جدید کتاب فروشی در شهریار

هدف ما فروختن کتابه نه اغوا کردن مردان!!

او در جواب اینکه «آیا هدف شما، فروش کتاب یا جلب توجه و اغواکردن رانندگان مرد است؟» میگه: «مشتری زن هم کم نداریم. اتفاقاً چند روز پیش یه خانمی از من «ملت عشق» خرید، اما به هر حال مردا بیشتر نگه میدارن. این یه واقعیته.»

ازش میپرسم شرکت در خصوص نوع پوشش و برخوردتون با مشتریا درخواست خاصی هم داره؟؟؟
جواب مریم اما در نوع خودش جالبه. از نظر مریم مهمترین فن تو اینجور کارا داشتن ظاهر اراسته و روابط عمومی بالا و فن بیان خوبه تا بشه مشتری رو جذب کرد. مریم میگه شرکت از ما خواسته ارتباط موثر با مشتریا داشته باشیم و و ظاهرمونم آراسته باشه با لبخند با مشتری حرف بزنیم و بد صحبت نکنیم.

مریم تمام فروشنده های شرکت رو خانم معرفی میکنه و در خصوص عدم بکار گیری فروشنده مرد میگه: «خیلیا به من میگن که چرا همه‌ی فروشنده‌هاتون خانمن یا اینکه می‌پرسن احساس نمی‌کنید شرکت بخاطر زن‌بودنتون داره از شما سوءاستفاده میکنه؟

من میگم که جواب این سوال رو باید توی فرهنگ جامعه پیدا کنید. درباره سوءاستفاده هم میگم نه! اگه من منشی یه شرکت هم باشم، بازم ممکنه یه همچین سوالی پیش بیاد، ولی واقعا شرکتا سوءاستفاده میکنن. قطعا نه، چون شرکت ما به ازای کار متعارفی که قبول کردیم انجام بدیم، به ما حقوق میده. شرکتی که براش کار می‌کنم به ازای فروش روزی ۱۰ جلد کتاب توی ۳۰ روز کاری، سه و سیصد بهم میده. در مقایسه با کارایی که واسه من به عنوان یه دختر ۱۹ ساله هست، به نظرم این کار بااین درامد خیلی هم خوبه

قبول دارم که دید جامعه به شغل ما منفیه، ولی خب تلاش می‌کنیم این نگاه رو تغییر بدیم

بعضی آقایون کلا فکرشون جای دیگس و میگم کتابو ولش کن از خودت بگو…

فروختن کتاب تو روزای سرد و برفی و بارانی، نفروختن سهمیه ۱۰ تا کتاب . آدم بدهایی که به پستمون میخورن از جمله سختی های کارمونه.آدم بد زیاد به پستمون میخوره و البته ادم حسابی هم زیاد میبینیم.

بسته به تیپ و قیافه و مدل ماشین مشتری کتابامونو معرفی میکنیم و براشون وقت میزاریم.کسایی که قصد سو و اذیت دارن تو همون نگاه اول از چشاشون میفهمیم.این ادما معمولا سعی دارن بحث و عوض کنن و برن تو مسایل شخصیمونو حرفای حاشیه ای و کلا فکرشون جای دیگست….آخرشم میگن کتاب کیلو چنده خودتو میخواستیم و ما هم وقتی با این ادمای بیمار روبرو بشیم فورا از ماشین پیاده میشیم.

مریم میگه معمولا یه ماشین هست که هم نقش انبار کتاب و داره و هم نقش محافظ رو و همون نزدیکیها پارک میکنه و هروقت کتابامونو فروختیم میریم تو ماشین و کولمونو شارژ میکنیم.
برای امنیت وقتی مشغول کاریم جی پی اس موبایلمون روشنه و تو واتساپ واسه مراقبمون لوکیشن لایو میفرستیم و از قبلم با هم قرار میزاریم تو محدوده خاصی باشیم و اگر از محدوده خارج شیم مراقبمون فورا وارد عمل شده و اقدامی رو که باید انجام میده

او ادامه می‌دهد: «خداروشکر تا امروز که اتفاق خاصی واسه من نیفتاده، اما چند بار بعضی از بچه‌ها رو مزاحمشون شدن. اونایی که به خودشون اجازه میدن به من و همکارام تعرض کنن، بی‌ارزش بودن خودشونو نشون میدن. البته همونطور که توی همه کارا آدم خوب و بد پیدا میشه.

بعضیا هم هستن که با سوءاستفاده از این شغل، کارای دیگه‌ای میکنن. یکی از بچه‌ها تعریف می‌کرد که بعد از معرفی کتاب به یه راننده و گرفتن پولش، راننده پرسیده واسه خودم چه کاری میتونی انجام بدی؟ وقتی همکارم اعتراض کرده، یارو گفته فروشنده‌های فلان شرکت این کارو میکنن. میگم که، همه جا همه جور آدمی پیدا میشه. دکتر مهندس خراب نداریم؟ آرایشگر ناجور نداریم؟ توی کار ما هم هست دیگه».

حرف آخر


مریم از هدفش برا رفتن به دانشگاه تعریف میکنه و میگه دیپلم علوم انسانی دارم و امسالم کنکور دادم و تو رشته گرافیک که خیلی مورد علاقمه قبول شدم اما چون نمیخوام سربار خانوادم باشم امسال و میخوا کار کنم و پول جمع کنم و خرج تحصیلم و خودم در بیارم تا سال دیگه یا دولتی قبول شم یا هزینه شهریمو خودم در بیارم.
هرکی با قصدی تو این کاره یکی بار کرایه خونه، یکی کمک خرج خانوادش ، یکی برا تهیه جهیزیه و…..اما تازگیا خیلی بهمون گیر میدن از پلیس گرفته تا ساکنین محل و….
قبلنا خیلی از این اتفاقا نمی افتاد آخه ماکه کار بدی نمیکنیم فقط داریم کتاب میفروشیم

آخرشم با نگاهی حاکی از دلخوری و نگرانی گفت خدا کنه با این گزارشتون از نون خوردن نیفتیم

شیوه جدید کتاب فروشی در شهریار

اقتباس از تابناک