سرنوشت عجیب زندانی بدشانس

به گزارش شهریارنگار و به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان، روز ۱۰ تیر امسال ماموران کلانتری ۱۷۹ خلیج فارس در جریان آتش زدن یک مرد در پارک کودک قرار گرفتند و تیمی از ماموران برای تحقیقات وارد عمل شدند و در همان تحقیقات ابتدایی مشخص شد که مردی ۳۸ ساله از سوی دو مرد آشنا […]

به گزارش شهریارنگار و به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان، روز ۱۰ تیر امسال ماموران کلانتری ۱۷۹ خلیج فارس در جریان آتش زدن یک مرد در پارک کودک قرار گرفتند و تیمی از ماموران برای تحقیقات وارد عمل شدند و در همان تحقیقات ابتدایی مشخص شد که مردی ۳۸ ساله از سوی دو مرد آشنا هدف آتش سوزی قرارگرفته است.

بدین ترتیب مرد جوان که هدف آتش قرار گرفته بود به بیمارستان منتقل و تحقیقات برای دستگیری دو مرد جوان آغاز شد.

در این مرحله مشخص شد که متهم اصلی به نام رضا پس از گرفتن ظرف بنزین از حامد، اقدام به آتش زدن یکی از دوستانش به نام محمد کرده است.

پنج روز قبل از مرگ محمد در بیمارستان، رضا در منطقه شهریار و حامد در خانه‌شان فردای روز آتش افروزی دستگیر شدند.

گفتگو باقاتل افیونی


رضا ۳۸ ساله مرد جوانی است که از ۱۰ سالگی شروع به مصرف مواد مخدر کرده و بار‌ها به خاطر اعتیادش به زندان افتاده و جالب است می‌گوید حکم کسی که دست به قتل بزند رفتن به جهنم است.

سابقه داری؟

بله، ۲۱ بار به خاطر مواد مخدر، همراه داشتن گاز اشک آور و مظنون به سرقت به زندان رفتم.

چند سال زندان بودی؟
هفت سال و همه این سوابق تنها به خاطر مواد مخدر بوده و هیچ خلاف دیگری نکرده‌ام.

از چند سالگی مواد مصرف می‌کنی؟
از ۱۰ سالگی تریاک می‌کشیدم.

خیلی زود شروع نکردی؟‌
نمی‌دانم.

خانواده‌ات اطلاع داشتند؟
بله، همه در خانه‌مان مصرف کننده بودند به همین دلیل من هم مواد می‌کشیدم.

چه موادی مصرف می‌کنی؟
در گذشته تریاک و حشیش، اما حالا هروئین و شیشه می‌کشم.

کسی در خانه‌تان مخالفت نمی‌کرد؟
مادرم مخالف بود که نمی‌توانست کاری انجام دهد.

روزانه چقدر مواد مصرف می‌کنی؟
هر چقدر که مواد به من برسد مصرف می‌کنم.

پول مواد را از کجا تهیه می‌کنی؟
سرکار می‌روم، اگر هم پول نباشد از مادرم می‌گیرم.

آخرین بار کی زندان بودی؟
سه ماه قبل از زندان آزاد شدم.

الان به چه جرمی دستگیر شدی؟
دوستم در حال مصرف مواد بود، آتش گرفت و فوت کرد.

اما شنیدم به خاطر قتل عمد دستگیر شدی؟
بله.

روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟

در پارک کودک همراه محمد در حال مصرف مواد بودیم و، چون با هم اختلاف حساب داشتیم در یک لحظه تصمیم گرفتم او را بترسانم که این اتفاق افتاد.

اختلاف حساب برای چی؟

یک گوشی موبایل به او داده بودم که سه میلیون و ۵۰۰ هزارتومان ارزش داشت و هر روز برای پرداخت پولش بهانه می‌آورد و می‌گفت که گوشی خراب بوده در صورتی که من گوشی را سالم به او داده بودم.

چطور محمد را آتش زدی؟

در پارک بودیم که از حامد خواستم برای موتورم بنزین بیاورد که داخل یک قوطی نوشیدنی بنزین ریخت و در اختیار من قرار داد که در یک لحظه بنزین را روی محمد ریختم و وقتی فندک زدم ناگهان محمد آتش گرفت که

کمکش کردم آتش را خاموش کردم و بعد از آن دوستانم از من خواستند که داخل پارک نمانم وفرار کردم و شب شنیدم که در بیمارستان است و وضعیت خوبی ندارد.

کی متوجه شدی محمد فوت کرده است؟

داخل زندان بودم که شنیدم محمد پس از پنج روز فوت کرده است.

فراری بودی؟
نه، در خانه یکی از دوستانم در شهریار بودم که دستگیر شدم و اصلا فکر نمی‌کردم محمد فوت کند.

عذاب وجدان داری؟
بله، هر روز صحنه آتش زدن محمد را می‌بینم.

چند سال بود که محمد را می‌شناختی؟
۱۵ سال، با هم دوست بودیم و خاطره‌های خوبی با هم داشتیم.

فکر می‌کردی قاتل شوی؟

من اصلا فکر نمی‌کردم با کمی بنزین چنین اتفاقی بیفتد، من فقط قصد داشتم او را بترسانم که پول گوشی موبایلم را بدهد.

خودت هم در این حادثه آسیب دیدی؟
بله، دست و پاهایم کمی دچار سوختگی شد.

روی بدنت خالکوبی زیادی داری، علتی دارد؟
بله، همین طوری خالکوبی کردم و علت خاصی ندارد.

به نظرت خانواده محمد تو را می‌بخشند؟

فکر نکنم رضایت دهند.‌

می‌دانی چه حکمی در انتظارت است؟‌
نمی‌دانم.‌

نمی‌دانی حکم کسی که قتل کند چیست؟

به جهنم می‌رود. درست است؟!

تحصیلات؟
درس نخواندم.

خانواده ات خبر دارند؟
خانواده‌ای ندارم.

تک فرزندی؟
پدرم که فوت شده است، دو خواهر دارم که پس از ازدواج به خاطر اعتیادم دیگر کاری با من ندارند و یک برادر دارم که به خاطر مصرف مواد مخدر شیشه دیوانه شده و در کمپ نگهداری می‌شود.

حرف آخر؟

من قصد کشتن محمد را نداشتم، حتی یاد محمد می‌افتم از ناراحتی حالم بد می‌شود، او دوست من بود و فقط می‌خواستم بترسانمش که این اتفاق افتاد. حتی وقتی آتش گرفت خودم آتش او را خاموش کردم که برایش اتفاقی نیفتد.

بدشانس‌ترین زندانی

حامد ۲۷ ساله که هفت سال از بهترین دوران زندگی‌اش را در زندان سپری کرده است در این پرونده به دلیل

بی سوادی و یک اشتباه در حالی که می‌توانست با قرار وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی آزاد شود، دوباره زندانی شد و در تمام لحظات گفتگو به خاطر سرنوشت و بدشانسی هایش اشک می‌ریزد.

سابقه داری؟
هفت سال در زندان بودم.

به چه جرمی؟
سادگی، نادانی و رفاقت.

چطور؟
۲۰ سالم بود که دوستانم از من خواستند همراه آن‌ها به خیابان بروم، اما نمی‌دانستم قصد دارند سوار بر موتور زورگیری کنند که به خاطر همین زورگیری‌های دوستانم من هم دستگیر شدم و هفت سال زندان بودم.

اطلاع نداشتی دوستانت دزدی می‌کنند؟
باور کنید من فریب خوردم.

یعنی بی گناه بودی؟
من مصرف مواد و این را که با موتور من دزدی کردند قبول دارم، اما از ماجرای زورگیری بی خبر بودم.

اعتیاد داری؟

قصد داشتم مواد راترک کنم، ابتدا روزی سه گرم مواد می‌کشیدم و داشتم هر روز کمی از مصرف موادم کم می‌کردم که دیگر مواد مخدر نکشم.

چطور معتاد شدی؟
همه خانواده‌ام می‌دانند که من به خاطر یک دختر معتاد شدم.

او هم اعتیاد داشت؟
نه، من عاشقش بودم که مرا تنها گذاشت رفت و بعد شنیدم ازدواج کرده و صاحب فرزند شده است و من از همان روز تنهایی ام شروع به مصرف مواد مخدر کردم و یک آواره شدم.

در این هفت سال از زندان مرخصی هم گرفتی؟
بله، اما پدر و مادرم دیگر پیر شدند و بعد از هفت سال مادرم با پرداخت ۴۰ میلیون تومان توانست رضایت شاکی پرونده ام را بگیرد و من آزاد شدم.

کی آزاد شدی؟
سه روز مانده بود به عید نوروز ۹۸ که از زندان آزاد شدم، درست پنج ماه قبل از زندان آزاد شدم.

شغل؟
بعد از آزادی در کار تابلو برق مشغول شدم و حتی به خاطر علاقه‌ای که به این کار داشتم در حال ترک کردن مواد مخدر بودم که دوباره دستگیر شدم.

شنیدم تصادف کردی؟
بله، سوار بر موتور در سر کوچه مان بودم که با موتور تصادف کردم و همه بدنم آسیب دیده و بیشتر شکستگی‌ها در صورت، فک و سرم است.

روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟

خانه بودم که به مادرم گفتم به پارک می‌روم و زود می‌آیم. داخل پارک دلشوره عجیبی به دلم افتاد و می‌خواستم به خانه بازگردم که دوستانم آمدند و خواستند همراه شان باشم. دور هم پشت شمشاد‌ها نشسته بودیم و مواد می‌کشیدیم. من نیز کمی با آن‌ها همراه شدم و

سپس رضا از من خواست برای موتورش بنزین بیاورم که داخل یک بطری بنزین ریختم و تحویلش دادم که در همین لحظه ناگهان رضا بنزین را روی محمد ریخت و حتی با فندک زرد رنگی که دست محمد بود، اقدام به روشن کردن آتش کرد که در یک لحظه محمد آتش گرفت.

کسی به او کمک کرد؟

رضا خودش لباس محمد را بیرون کشید و آتش را خاموش کرد و او را روی بوته‌ها هل داد تا آتش کامل خاموش شود.‌

می‌دانستی رضا چه نیتی دارد؟

اگر می‌دانستم این کار را نمی‌کردم، حتی اگر سرم را هم می‌برید باز این کار را نمی‌کردم.‌

بعد از این ماجرا کجا رفتی؟
به خانه رفتم و حتی برای پدر و مادرم تعریف کردم چه اتفاقی افتاده است که از من خواستند داخل خانه بمانم و کاری نکنم.‌

می‌دانی چه کسی محمد را به بیمارستان رساند؟

در نزدیکی محل حادثه یک باشگاه ورزشی وجود دارد که خودروی آمبولانس همیشه در آن جا حضور دارد مهرداد توانسته بود محمد را به خودروی آمبولانس برساند و به کمک تیم پزشکی اورژانس محمد به بیمارستان منتقل شد.

کی دستگیر شدی؟
فردای آن روز در خانه خواب بودم که ساعت ۶ صبح پلیس سر رسید و مرا دستگیر کرد.

چرا اشک می‌ریزی؟

بدشانسی و سرنوشت بدی که برای من رقم خورده است، هفت سال است که نه عید نوروز دیدم نه محرم و امسال خوشحال بودم که در ماه محرم در هیئت خودمان هستم، اما دوباره دستگیر شدم و بدشانسی از این بدتر که قاضی برای من قرار وثیقه یک میلیارد ریالی نوشته بود،

اما من فکر کردم یک میلیارد تومان است به همین دلیل اعتراض زدم و حالا باید تا بعد از تاسوعا وعاشورا در زندان باشم تا جواب اعتراضم بیاید.

چرا اعتراض زدی؟

فکر کردم یک میلیارد است و خانواده ام نمی‌توانستند از پس چنین قراری بر بیایند به همین دلیل اعتراض زدم تا شاید قاضی وثیقه را کمتر کند که بعد فهمیدم مبلغ به ریال بوده و من به خاطر بی سوادی این اشتباه را کردم.

چه برنامه‌ای داری؟

باور کنید من بی گناه بودم، شما هم اگر در پارک بودی و یک نفر از شما بنزین می‌خواست، کمکش می‌کردید و من اصلا خبر نداشتم که رضا چه نقشه‌ای دارد. قصد داشتم یک سال کار کنم و بعد از این که کمی سروسامان

گرفتم ازدواج کنم، چون دوست دارم وقتی پدر و مادرم هستند خوشبختی مرا ببینند وگرنه هیچ ارزشی ندارد.

فرزند آخر خانواده ای؟

بله، یکی از برادرانم بعد از این که از زندان آزاد شدم به خاطر من مواد را کنار گذاشت و یک برادر دارم که دیابت دارد و کلیه هایش از کار افتاده، یک پایش را قطع کردند و دو چشمش کور شده و ماهیانه چهار میلیون

تومان هزینه درمان برادرم است که من در این مدت کوتاه کار می‌کردم و به خانواده ام کمک می‌کردم که آتش یک دوست مرا نیز گرفت.

حرف آخر؟

شرمنده خانواده و خواهرم هستم که در این مدت آزادی همیشه مواظب من بودند که دوباره اشتباه نکنم، ولی این بار من مقصر نبودم و بی گناه زندانی شدم.

تحلیل کارشناس
دوست شمشیر دو لبه
دکتر رضا احمدی روان شناس و استاد دانشگاه

انتخاب دوست در هر مرحله از زندگی بسیار مهم است و در دوران جوانی و نوجوانی بسیار مهم‌تر به نظر

می‌رسد، زیرا دوست تاثیر مهمی در تکوین شخصیت نوجوان و جوان در ابتدای ورود به زندگی اجتماعی دارد.

دوستی‌های بی حد و حصر و رفاقت‌های حساب نشده، مشکلات زندگی و به خصوص مشکلات روانی را

افزایش می‌دهد و نشاط و شادابی را از بین می‌برد و افسردگی، یاس و پژمردگی جای آن را می‌گیرد.

برای حل معضلات و رفع آسیب‌های جوانان، ابتدا باید زمینه‌ها و عوامل آسیب پذیری این قشر را شناسایی

کرد. فقر معنوی یکی از عوامل آسیب پذیری و بروز ناهنجاری‌ها در جوانان است که نتیجه آگاهی نداشتن

درباره هستی و انسان و در کل اعتقاد نداشتن به اصول و مبانی اسلامی، به خصوص مبدأ و معاد است.