۲۱ روز تمام گرسنه و تشنه در خیابان افتاده بود. از سرما جانی در بدنش نمانده بود. به گزارش شهریارنگار و به نقل از شهروند: پسر ۴۰ ساله معلولی که در خیابان رازی تهران از مادرش جدا شد و سر از شهریار درآورد. ۲۱روز آنجا روی زمین افتاده بود. گرسنگی کشید. تشنگی کشید. سرما را […]
به گزارش شهریارنگار و به نقل از شهروند:
پسر ۴۰ ساله معلولی که در خیابان رازی تهران از مادرش جدا شد و سر از شهریار درآورد.
۲۱روز آنجا روی زمین افتاده بود. گرسنگی کشید. تشنگی کشید. سرما را تحمل کرد. تا اینکه بالاخره فرشته نجاتی برایش پیدا شد.
مردی که ناجی مهدی شد و او را از رنجی که میکشید رها کرد. افسر راهنمایی و رانندگی وقتی دید،
این پسر چندین روز روی زمین افتاده و از سرما و گرسنگی نیمه جان شده است،
از دادستانی نامه گرفت و او را به بیمارستان رساند. فیلمی از او منتشر و با کلیپ چند دقیقهای
و انتشار آن در کانالهای تلگرامی در نهایت خانوادهاش را پیدا کرد.
خانوادهای که ۲۱ روز به دنبال مهدی میگشتند و در این مدت، به ۲۰ آسایشگاه و ۱۵۰ کمپ ترک اعتیاد سر زده بودند.
در نهایت پسر معلول با مهربانی افسر راهنمایی و رانندگی به خانوادهاش رسید
و حالا در بیمارستان در حال درمان است. برادر این پسر در گفتوگویی ماجرای این ۲۱ روز دوری را روایت کرد:
بله. از وقتی به دنیا آمده بود، معلول ذهنی بود. این اواخر مادرم بیمار شده بود و نمیتوانست از او نگهداری کند،
برای همین او را به آسایشگاه برده بودیم و در آنجا زندگی میکرد.
برادرم تازه چشمانش را عمل کرده بود و مادرم برای ویزیت و اینکه چشمانش عفونت نکند،
او را به بیمارستان فارابی برده بود. هنگام خروج از بیمارستان مادرم اسم آسایشگاه را میبرد.
نمیدانم به خاطر این بود یا نه، اما برادرم درست جلوی در بیمارستان از مادرم جدا و ناپدید شده بود. بعد از آن دیگر او را ندیدیم.
گویا سوار یک اتوبوس شده و به شهریار رفته بود. تمام مدت را آنجا مانده بود.
انگار یک خودروی وانت او را پشت بیمارستان معلولین در شهریار برده و رها کرده بود.
تمام این مدت برادرم پشت بیمارستان روی زمین افتاده بود.
در خیابان مانده بود. گرسنه و تشنه؛ شبها از سرما یخ زده و روی زمین افتاده و بیحال بود.
وقتی او را دیدیم زخم بستر گرفته بود.
اصلا او را نمیشناختیم. خیلی وضعیت بدی داشت. همین که زنده مانده است،
خدا را شکر میکنیم. چون با آن وضعیت واقعا معجزه بود که زنده ماند.
در این مدت ما به همه جا سر زدیم. ۱۵۰ کمپ. ۲۰ آسایشگاه، بیمارستان روزبه، پزشکی قانونی و خلاصه همه جا.
اما از برادرم هیچ خبری نبود. به پلیس هم اطلاع داده بودیم، ولی هیچ ردی از او پیدا نکردیم.
ما برای پیدا کردن مهدی به همه جا متوسل شدیم. حتی یکی از بستگانم پیش آینهبین هم رفته و او گفته بود که برادرم در ورامین است.
آن منطقه را هم گشتیم ولی اثری از او پیدا نکردیم.
تا اینکه یک روز برادرزادهام کلیپی برایم در تلگرام فرستاد و گفت که شبیه عمو مهدی است.
وقتی فیلم را دیدم اصلا آن پسر را نشناختم. وضعیت خیلی بدی داشت و روی زمین افتاده بود.
برای همین با اطمینان گفتم که این مهدی نیست. اما وقتی فیلم را با دقت نگاه کردم متوجه شدم
که آن پسر اسم پسرخالهاش را میآورد و مرتب میگوید پسرخالهام مرا به آسایشگاه برده است.
آنجا بود که فهمیدم این پسر، مهدی است. چراکه مهدی عاشق پسرخالهاش بود.
همیشه پسرخالهمان او را به آسایشگاه میبرد. پسرخالهام جانباز ۵۰ درصدی است و همیشه محبتهای خاصی به مهدی میکرد.
مهدی هم او را خیلی دوست داشت. برای همین وقتی دیدم آن پسر اسم پسرخالهاش را میآورد،
گفتم این مهدی است. بلافاصله با کسی که این فیلم را منتشر کرده بود تماس گرفتم
و به بیمارستان رفتم. آنجا بود که مهدی را دیدم. چه کسی او را نجات داده بود؟ یک سروان راهنمایی و رانندگی در شهریار چند روزی بود که برادرم را میدید. خودش میگوید
با دیدن برادرم فهمیده بود که او معتاد و کارتن خواب نیست. برای همین کلی تلاش کرده و به بهزیستی هم اطلاع داده بود.
مرتب هم به او آب و غذا میداده. ولی وقتی کسی ترتیب اثر نداده بود،
خودش از دادستانی نامه گرفته و برادرم را به بیمارستان برده بود. یک فیلم هم از او گرفته و منتشر کرده بود
تا خانوادهاش را پیدا کند که موفق هم شد.
در بیمارستان امام سجاد شهریار بستری بود. حالش بهتر شده و رو به بهبود است.
او را مرخص کردهایم و در خانه از او نگهداری میکنیم. بیچاره در این مدت خیلی زجر کشیده بود.
تمام دستانش از سرما ترک خورده و خیلی بیحال است. ۱۵ کیلو هم وزن کم کرده است.
خیلی لاغر شده و جان ندارد. داریم به او رسیدگی میکنیم.
فعلا میخواهیم به او در خانه خودمان رسیدگی کنیم. مادرم مرتب بالای سرش است
و سعی در بهبودی حالش دارد. هنوز به آسایشگاه فکر نکردهایم.
فعلا تمام فکرمان پیش بهبودی حال برادرم است.
برادرم حافظه بلند مدتی خوبی داشت. همیشه خودش به تنهایی این طرف و آن طرف میرفت.
چند بار خودش تا شوش رفته و حتی به آسایشگاهش هم رفته بود. ولی گم نشده بود.
فقط یک بار ناپدید شده بود، که آن هم خودش به کلانتری رفته و اطلاع داده بود.
خیلی زود هم او را پیدا کردیم. نمیدانم چرا این دفعه به این روز افتاده بود. وقتی آن کلیپ را دیدم
و متوجه شدم که او مهدی است، اشک ریختم. باورم نمیشد او با آن وضعیت مهدی باشد.
واقعا از آن سروان راهنمایی و رانندگی خیلی تشکر میکنیم. او زندگی برادرم را نجات داد.