سفرنامه ی مردم شناختی شهرهای اقماری تهران به قلم سعید جانب اللهی – سهشنبه ۳ تیر ۱۳۹۳ اختصاصی شهرستان شهریار ۱/ ۸/ ۱۳۷۵ شهرستان شهریار شهرستان شهریار با جمعیتی بالغ بر ۸۰۰ هزار نفر و قرار گرفتن در مرکز شهرستان های غرب استان تهران مهمترین شهرستان استان تهران است که به واسطه پتانسیل های اقتصادی، […]
سفرنامه ی مردم شناختی شهرهای اقماری تهران به قلم سعید جانب اللهی – سهشنبه ۳ تیر ۱۳۹۳ اختصاصی شهرستان شهریار
مدت زمان تخمینی مطالعه: ۷ minutes
شهرستان شهریار با جمعیتی بالغ بر ۸۰۰ هزار نفر و قرار گرفتن در مرکز شهرستان های غرب استان تهران مهمترین شهرستان استان تهران است که به واسطه پتانسیل های اقتصادی، صنعتی و کشاورزی به محلی ایده آل برای سرمایه گذاری در جوار پایتخت معرفی شده است
گفته بود شهریار ۱۱ دهستان دارد و هر دهستان هم از۱۰ تا ۲۶ روستا دارد و دو شهر بیشتر ندارد . رباط کریم و قدس که همان قلعه ی حسنخان معروف است و ما پیرمردها کاروانسرایش را که کنار جاده ی مخصوص کرج بود خوب به یاد داریم .
خود شهریار هم که خوب شهردارد و شهردار لابد شهر است. گرچه اسم اصلی آن علیشاه عوض بوده است.
از روزی که مرکز شهریار شد نام شهریاری گرفت و همو گفته بود – مسؤل امور اجتماعی فرمانداری شهریار را می گویم – که از بین همه ی این روستاها و دهستان ها مردم اختر آباد و اسماعیل آباد بومی ترند و لی در دیگر دهستان ها مهاجرین در اکثریت هستند .
این بود که ما تصمیم گرفتیم اول به سراغ بومی تر ها برویم .از فرمانداری که بیرون آمدیم تازه یادمان افتاد که آدرس این دو را نگرفته ایم چرا یک نقشه به ماداده بودند که فقط با ذره بین های ته استکانی می شد اسم ها را از روی آن خواند که ما حتی ذره بین معمولیش هم نداشتیم.
گفتیم اول برویم اسماعیل آباد خب آدرس را از کی بپرسیم اولین نفری که سر راهمان قرار گرفت یک افغانی از آب درآمد و دومی ترک بود و فارسی نمی دانست بالاخره از یک بنگاه معاملات ملکی سؤال کردیم . او راه و چاه را به ما نشان داد گفت ازجاده ی رباط کریم بروید از شهر که بیرون آمدیم به دو راهی رسیدیم که یک راه به ملارد و راه دیگر به شفیع آباد و اسماعیل آباد می رفت اولین چیزی که در آستانه ی ورود به اسماعیل آباد توجه ما را به خود جلب کرد تپه ی خاکی و باستانی آن بود که بقایای قلعه با عظمتی را نشان می داد.
قصد توقف نداشتیم می خواستیم اول یک آشنایی مقدماتی از منطقه به دست آوریم راه را به روستای بعد ادامه دادیم به روستایی که بزرگتر و پرجمعیت تر ازقبلی بود رسیدیم نا مش جوقین بود ما تصادفاً به مرکز یکی از ۱۱ دهستان شهریار رسیده بودیم .
به دهداری رفتیم و دهدار ما را به رئیس شورای ده معرفی کرد . او بود که گفت جوقین مرکز دهستان است و ۱۱ روستا دارد . جوقین از معدود روستاهایی است که اصالت خود را حفظ کرده و هنوز کم و بیش از هجوم مهاجرین محفوظ مانده است و اکثریت با مردم بومی است .
این جا قبلاً عمده مالکی بوده ولی بعد از اصلاحات ارضی یک دانگ برای ارباب باقی ماند که همچنان شریک است و هر وقت خرید و فروش می شود باید ورثه ی او هم یکی از طرفین معامله باشد . اقتصاد جوقین متکی به محصولات باغی است و به ویژه زردآلوی آن شهرت دارد . قبلاً قنات داشته اند که خشک شده و چاه عمیق زده اند . از رودخانه ی کرج ۱۲ سنگ سهم آب دارند که درسال حداکثر سه ماه آب دارد . “سنگ ” واحد سنجش حجم آب است و مقدارآبی است که از مربعی با اضلاع برابر با یک آجر عبور کند
رئیس شورا به ماگفته بود که یک عده شاهسون درحوزه ی دهستان جوقین هستند و هم اکنون در قشلاق مهرچین به سر می برند . بعد از ظهر به سراغ آن ها رفتیم از طایفه ی اینانلو بودند . دامدارند قبلاً دام های کوچک ( گوسفند ) نگه داری میکردند و حالا دام های بزرگ یعنی گاو را پرورش می دهند البته با علوفه ی دستی . گاو شیری دارند و شیر تولیدی را مستقیماً به کارخانه ی شیر پاستوریزه می فروشند .
۲ / ۸ / ۱۳۷۵ –روستای جوقین شهرستان شهریار ( بخش جوقین)
از بین مجموعه ی روستاهای جوقین دو روستا را برای پژوهش خود انتخاب کردیم زیرا این دو روستا امتیازی داشتند که دراین حوزه کمتر روستایی دارد .
جوقین از این لحاظ که مهاجر کم دارد و مردمش بوم زاد هستند روستای دوم “قجر” است که آن هم ویژگی جوقین را دارد با این تفاوت که اقتصاد آن شبانی است .
دیگر روستاهای جوقین یا اکثریت با مهاجرینی است که در سال های اخیر به آین حوزه هجوم آورده اند و یا جدیدالتأسیس اند . مثلاً اسماعیل آباد در همین سی چهل سال اخیر ساخته شده و ساکنین آن هم بیشتر کارگران شرکت ها ی اطراف جاده کرج هستند که از نقاط مختلف ایران به این منطقه آمده اند .
جوقین نیز هرچند مردمش از طوایف کرد و لر مهاجرند ولی دیر زمانی از این مهاجرت گذشته به طوری که زبان مادری خود را فراموش کرده اند و امروزه فارسی صحبت می کنند . مردم روستای قجر هم در اصل از اعراب فارس و از ایلات خمسه بوده اند که به یاد نمی آورند چه زمانی به این جا تبعید شده اند . آن ها نیز زبانشان را فراموش کرده اند . دامدار و چادرنشین بوده اند که در زمان رضاه شاه تخته قاپو شده اند و از آن پس به رمه گردانی رو آورده اند . درحوالی تنکابن ییلاق دارند که بعد ازقرق شدن رها کردند و بعد از انقلاب دو باره به مراتع خود دست یافتند و دام خود را برای چرا آماده نمودند.
۹/ ۸/ ۱۳۷۵ بازهم جوقین
کاشف به عمل آمد جوقین هم قلعه روستا بوده و هنوز بافت قدیمی آن نسبتاً محفوظ مانده است و مردم به جای خراب کردن و بازسازی آن را ترک کرده و در بیرون قلعه مسکن جدیدی ساخته اند و خانه های داخل قلعه مثل بیشتر شهرها و روستاهای تاریخی به اجاره ی افغانی ها داده اند . از خانه ای بازدید کردیم که جا دار و وسیع بود از قراری که صاحبش می گفت سه خانوار به صورت خانوار گسترده در آن زندگی می کرده اند . بخشی از ساختمان دو رو بود که از یک طرف در اتاق ها به باغی باز می شد و اتاق ها ۵ دری بود که همه به هم راه داشت . از طرف حیاط در سه طرف ایوان داشت . کوچه ها در عوض کم عرض و شیب دار بود .
امروز به قصد دیدن دهستان دهمویز حرکت کردیم نخست برای گرفتن اطلاعات اولیه به دهداری رفتیم . دهدار جوان مؤدب و علاقمندی بود و با اشتیاق با ما همکاری کرد و رهنمود داد . این دهستان نیز ۱۱ روستا و شهرک دارد که شهرک ها بعد از انقلاب ساخته شده است . آنچه برای ما جالب بود اینکه مردم دو روستای این دهستان یکی اهل حق و دیگری بهایی هستند در مرحله ی اول تصمیم گرفتیم این دو روستا را ببینیم بعد اگر فرصتی بود به روستاهای دیگر برویم با معرفی نامه ای که آقای دهدار داد به روستای بهاء رفتیم که اهل حق اند عضو شورای آن آقای خزل بود که با خوش رویی ما را به خانه اش برد و اطلاعات جامعی از اصول عقاید اهل حق توضیح داد . گفت جم خانه داریم که هر پنج شنبه در آن جا جمع می شویم و مراسم مذهبی برگزار می کنیم هرکس نذر دارد سفره می اندازد . خروسی می کشد و برنج می پزد.همه ی گوشت ها را با استخوان می پزند بعد استخوان آن را جدا می کنند به طوری که نشکند آن ها را در چاهی می اندازند و خون قربانی نیز باید در چاه ریخته شود . البته هر هفته ممکن است چندین خروس کشته شود گوشت ها را در مجمعه ای می ریزند خلیفه آن ها را بین مردم تقسیم می کند گاه به جای خروس گوسفند می کشند که البته آن هم باید گوسفند نر باشد و سن آن از شش ماه کمتر نباشد . قبل از کشتن حیوان کارد را نزد سید یا پیر می برند و او دعایی به آن می خواند بعد قربانی را می کشند . اهل حق در سال سه روز از روزهای ۱۲ تا ۱۵ هر ماه قمری که به چله بیفتد روزه می گیرند . سحری را در خانه می خورند و برای افطار به جم خانه می روند . غذای سحری هم همان نذرانه ای است که درجم خانه پخته اند و به خانه برده اند .