بار سنگین زندگی روی شانه‌های کوچک کودکان‌کار

کودکان‌کار؛ مردان و زنان کوچکی که کودکی‌هایشان در لابه‌لای ماشین‌ها و خیابان‌ها گم شده است. همه جا هستند؛ از تقاطع‌های پر رفت‌وآمد گرفته تا حاشیه بوستان‌های بزرگ و مراکز تفریحی و تجاری. مردان و زنان کوچکی که کودکی‌هایشان در لابه‌لای ماشین‌ها و خیابان‌ها گم شده است. به گزارش شهریارنگار : همه جا هستند؛ از تقاطع‌های […]

کودکان‌کار؛ مردان و زنان کوچکی که کودکی‌هایشان در لابه‌لای ماشین‌ها و خیابان‌ها گم شده است.

کودکان‌کار
کودکان‌کار

همه جا هستند؛ از تقاطع‌های پر رفت‌وآمد گرفته تا حاشیه بوستان‌های بزرگ و مراکز تفریحی و تجاری. مردان و زنان کوچکی که کودکی‌هایشان در لابه‌لای ماشین‌ها و خیابان‌ها گم شده است.

به گزارش شهریارنگار : همه جا هستند؛ از تقاطع‌های پر رفت‌وآمد گرفته تا حاشیه بوستان‌های بزرگ و مراکز تفریحی و تجاری. مردان و زنان کوچکی که کودکی‌هایشان در لابه‌لای ماشین‌ها و خیابان‌ها گم شده است.

اغلب کودکانی که برای کار می‌آیند، از محله‌ها و شهرهای اطراف می‌آیند. حضور گروهی این کودکان برای رفت‌وآمد و کار و آشنایی با یکدیگر، این ظن و گمان را تداعی و القا می‌کند که این بچه‌ها از خردسال تا نوجوان، اجیر شده باند و گروه‌های سود جویی هستند که کسب و کارشان با این بچه‌ها، سکه است.

اما بررسی‌ها نشان می‌دهد خیلی از این کودکان واقعاً نان‌آور خانه‌اند و به حمایت‌های مردم و مسئول نیاز دارند. با کمک و همکاری یکی از مؤسسه‌های حمایت از کودکان کار، رد این بچه‌ها را از خیابان تا خانه‌هایشان دنبال کردیم تا حقیقت ماجرا برایمان روشن و آشکار شود.

کودکان کار از نقاط به نسبت دوردستی مانند «ملارد»، «اسلامشهر» و «شهریار» یا جاهایی نزدیک‌تر مانند محله‌های هم‌جوار در حاشیه بزرگراه «فتح» یا همان «جاده قدیم کرج» می‌آیند.

نکته جالبی درباره این کودکان و خانواده آنها وجود دارد، زندگی آنها در همسایگی هم و به شکل کلونی است.

 اینجا کلونی از آسیب‌هاست

جایی که در آن پا می‌گذاریم، با خودرو حدود ۱۰ دقیقه تا تهرانسر فاصله دارد. داخل یک خیابان فرعی، باغی بی‌در و پیکر با دیوارهای فروریخته وجود دارد که ۲ باب مغازه کاهگلی و کوچک در حاشیه آن است.

در چنین لوکیشنی ۶ خانواده پرجمعیت و مهاجر از شهرهای شرقی کشور زندگی می‌کنند. این خانواده‌ها روی هم رفته ۲۰ بچه قد و نیم قد دارند و یکی از خانم‌ها ۷ ماهه باردار است. جنسیت و از آن مهم‌تر سلامت بچه‌ای که قرار است نزدیک به ۲ ماه دیگر به دنیا بیاید، مشخص نیست!؟

این خانم که ۳‌ـ ۴ بچه کوچک دیگر هم دارد، می‌گوید: «پول دکتر رفتن ندارم. نه خودم و نه بچه‌هایم هیچ‌کدام تا به حال پیش دکتر نرفته‌ایم. هر موقع مریض می‌شوند، خودم به آنها دارو می‌دهم.»

شیشه در ورودی این خانه شکسته است و پول تعویض کردن آن را ندارند. البته خانه که نه، بیشتر شبیه انباری و اتاق کارگران است. برای همین آلونک، ۵ میلیون تومان پول پیش داده‌اند و ماهانه ۵۰۰ هزار تومان اجاره می‌دهند! پدر این خانواده، کارگر فصلی است و اعتیاد دارد.

همسایه‌ها می‌گویند هر شب با چند نفر از رفقایش در خانه‌ای که مساحتش به ۲۰‌متر هم نمی‌رسد، جلو چشم بچه‌های کوچک و زن باردارش مواد مصرف می‌کند. ماجرای کتک زدن‌های زن و بچه به وقت خماری هم بماند.

هر ۲‌ـ ۳ خانواده یک حمام و سرویس بهداشتی مشترک دارند. آبگرمکن آنها خراب شده است و تعمیرش یک و نیم میلیون تومان هزینه دارد که توان پرداخت آن را نیز ندارند و در حال حاضر، زن‌ها و بچه‌ها با آبسرد داخل حیاط سر می‌کنند.

 فروختن کودکی  به قیمت ۱۵ تا ۷۰ هزار تومان در روز

یک خانواده ۹ نفره در یکی از آلونک‌ها که ۲ اتاق تودرتوی حدود ۱۲ متری دارد، زندگی می‌کنند. از استان «خراسان» آمده‌اند. دختر ۱۶ ساله خانواده که هم درس می‌خواند و هم کار می‌کند، نامزد دارد.

مادر خانواده می‌گوید: «شوهرم نگهبان است و ماهانه یک میلیون و دویست هزار تومان حقوق می‌گیرد. اینجا را ۵ میلیون پول پیش و ماهانه ۷۰۰ هزار تومان اجاره کرده‌ایم.

بیشتر پول حقوق برای اجاره خانه و قبض آب و برق و گاز می‌رود. ۴ بچه داریم و پدر شوهرم و ۲ بچه خواهرم که یتیم شده‌اند هم با ما زندگی می‌کنند. بچه‌های خواهرم کار می‌کنند و خرجی خودشان را درمی آورند.

بچه‌های خودم هم مجبورند کار کنند تا کمک خرج باشند. البته درآمدشان به اندازه‌ای است که فقط خرجی خودشان را دربیاورند.»

یکی دیگر از مادرها هم از درآمد کم و دست خالی شوهرش که کارگر فصلی است، می‌گوید: «شوهرم هر روز صبح دنبال کار می‌رود. ممکن است تا چند روز، ‌کاری پیدا نکند.

به‌ویژه در این روزها کرونایی که همه جا تعطیل شده است. برای همین مجبوریم بچه‌ها را بفرستیم تا کار کنند. درآمد بچه‌ها هم زیاد نیست و از ظهر تا شب که بیرون هستند، حدود ۱۵ تا ۲۰ هزار تومان به خانه می‌آورند. پسرم «ابوالفضل» که ۱۲ سال دارد، مدتی است که افسردگی گرفته و مدام گریه می‌کند.

هزینه رفتن پیش روان‌ـ پزشک را هم ندارم. چاره‌ای نداریم. اگر بچه‌ها کار نکنند، چرخ زندگی‌مان نمی‌چرخد و بعضی شب‌ها پول خرید نان خالی را هم نداریم و گرسنه می‌مانیم.»

یکی از بچه‌ها که برای کار به تهرانسر می‌رود، درباره چگونگی رفت‌وآمد و میزان درآمدش می‌گوید: «معمولاً چند نفری و با هم برای کار می‌رویم تا بیشتر در امان باشیم.

اغلب با اتوبوس می‌رویم یا از وانت‌ها و ماشین‌های گذری می‌خواهیم ما را تا یک‌جا برسانند و بقیه راه خانه تا تهرانسر یا تهرانسر تا خانه را پیاده می‌رویم.

بیشترین درآمدی که داشتم ۷۰ هزار تومان و کمترین درآمدم هم ۱۵ هزار تومان در روز است. اگر درآمدم خوب باشد، بخشی از پول را برایم خود نگه می‌دارم و جمع می‌کنم تا لباس یا کفش بخرم.»

 با کودکان‌کار مهربان‌تر باشید

«ندا بدیعی»، کارشناس و مددجوی کودکان، در این‌باره به همشهری محله می‌گوید: «کودکان کار بیش از آنکه محصول فقر و شرایط بد اقتصادی باشند، حاصل انواع آسیب‌ها و مشکلات اجتماعی هستند مانند مهاجرت، بی‌سرپرستی و بدسرپرستی، اعتیاد، فقر فرهنگی و بی‌سوادی، بیکاری، طلاق و… و. پدر خانواده که کارگر است و سواد درستی ندارد، پس از مدتی انجام کار سنگین آسیب می‌بیند و از کار افتاده می‌شود.

دیگر نمی‌تواند کار کند یا مانند سابق توان انجام کارهای سنگین را ندارد یا سمت اعتیاد و مصرف مواد می‌رود. در نتیجه، مادر و فرزندان باید نان‌آور خانه شوند.

کارکردن مادر با توجه به فرهنگ خانواده‌ها و آسیب‌های بیشتری که دارد، ممکن نیست. از سوی دیگر، کودکان کوچک‌تری در خانه هستند که نیاز به مراقبت مادر دارند.

متأسفانه هیچ برنامه و سیاست حمایتی برای کنترل جمعیت این خانواده‌ها وجود ندارد. بنابراین، فرزندان خانواده مجبور به کار کردن می‌شوند و این چرخه تولید و انتقال آسیب، همچنان ادامه پیدا می‌کند.»

از دیدن کودکان و خانواده‌هایی که این‌چنین در فقر و فلاکت زندگی می‌کنند، هم جا خوردیم و هم متأثر شدیم.

آن‌هم نه در شهرهای دور افتاده که در پایتخت و تنها چند دقیقه دورتر از خانه‌ها و محله‌هایی که رفاه و حتی زندگی لاکچری در آنها جریان دارد! خردسالانی که از حداقل‌های یک زندگی عادی محروم مانده‌اند.

خانه و خانواده‌هایی که آرزویشان آب گرم و بخاری و تلویزیونی است که خراب نباشد. آنچه که به چشم دیدیم نه خبری از مافیا بود و نه درآمدهای آن‌چنانی.

رؤیا و آرزوهای کورکان کار : هیچ ……

این بچه‌ها تنها به نان شب فکر می‌کنند و خرید سالی یک دست کفش و لباس. آن‌هم به قیمت اینکه وقتی از رؤیا و آرزوهایشان می‌پرسی پس از مکثی طولانی پاسخ می‌دهند که چیزی به ذهنشان نمی‌رسد و آرزویی ندارند.

این کودکان و خانواده‌های آنها نیازمند توجه و کمک هستند. راستی وقتی به کودک بازیگوش و سمج سر چهارراه می‌رسید، لطفاً با آنها مهربان‌تر باشید.

منبع خبر : همشهری