علم مدیریت : مدیران خادم !!!یا مدیران عامل !!! مسئله این است …. خدا خود را دید و شیفته کمالش شد. آنگاه جهان را خلق نمود. لذا در نهاد همه مخلوقاتش نیز، حب ذات جای گرفت.حال اینکه هر کس محدوده ذات خود را چه مقدار می داند سوالی است که تفاوت بین مخلوقات را روشن […]
خدا خود را دید و شیفته کمالش شد. آنگاه جهان را خلق نمود. لذا در نهاد همه مخلوقاتش نیز، حب ذات جای گرفت.حال اینکه هر کس محدوده ذات خود را چه مقدار می داند سوالی است که تفاوت بین مخلوقات را روشن می نماید. اگر کسی ذات خود را الهی و بی حد بداند و همه عالم را نیز جلوه ای از ذات حق بداند آنگاه به تمام ذرات عالم احترام می گذارد. بین خودش و جهان، این همانی می یابد ، لذا خود را از بقیه جدا نمی بیند .
او رشد خود را در گرو رشد دیگران می بیند. به همین دلیل، حب ذات عامل رشدش می شود و باعث عشق ورزیدن بیشترش به جهان می گردد.
اما اگر همین کس، خود را محدود ببیند، همین حب ذات برای او تبدیل به سمی مهلک می شود. خود خواه و خود پسند می شود و پیشرفت خود را منوط به سرکوب دیگران می کند.
دیدگاه اول که نگرشی اقتصادی و مادی دارد به نظریه کارگزاری یا عاملیت معروف استف در این دیدگاه مدیران افرادی معرفی می شوند که در پی منافع شخصی خود بوده و منافع فردی را بر منافع جامعه و سازمان ترجیح می دهند. دیدگاه دوم که نگرشی اجتماعی و روان شناختی دارد و با آموزه های دینی و فرهنگی ما نیز سنخیت بیشتری دارد به نظریه خادمیت معروف است.
در این نظریه مدیران خادمان سازمان و مردم شناخته می شوند که خود را ئقف اهداف سازمان و جامعه کرده و منافع جمعی را برر منافع فردی و شخصی خود ترجیح می دهند
بر اساس فرضیات این نظریه اساسا پذیرفتن پست مدیریت توسط چنین افرادی به دلیل بهره مندی از رانت اقتصادی و مواهب ناشی از آن است. لذا در مدیریت دولتی افزون ساختن منافع مدیران موجب کاهش منافع مردم یعنی صاحبان اصلی در جامعه خواهد بود و در بخش خصوصی نیز این امرباعث افت قیمت و سود صاحبان سهام منجر خواهد شد. اما نظریه خادمیت که ریشه در اخلاق و و روان شناسی دارد بر خلاف نظیریه پیشین که صرفا محرک های اقتصادی را موثر می داند نشان می دهد که مدیران در موقعیت هایی بر انگیخته می شوند تا کاملا برای تامین منافع صاحبان اصلی (مردم) گام بردارند و خود را وقف سازمان ، مردم و هدف های سازمان کنند..
در این مدل انسان فردی جمع گرا، نوع دوست، نیکو نهاد و خادم تلقی می شود که به عنوان مدیر اگر مخیر به انتخاب بین منافع خود و منافع سازمان باشد ،
منافع جمعی و سازمان را برمنافع فردی خود ترجیح می دهد لذا حتی زمانی که منافع شخصی وی و سازمان با یکدیگر در تضاد باشند مدیر در نقش خادم سازمان و مردم می کوشدتا منافع سازمان و جمع را تحقق بخشد و از منفعت خود چشم بپوشد. در نظریه خادمیت مدیران با رفتاری نشات گرفته از تعقل جوهری با بصرت و آگاهی در در پرتو معیار های اخلاقی به گونه ای عمل می کنند که با وجدان انسانی سازگار بوده و تعالی جامعه و منافع جامعه را در پی خواهد داشت. این نظریه به این معنی نیست که مدیر به ارضای نیازهای مادی و بقای خود ارج نمی نهد، مدیران خادم نیز برای ادامه حیات مادی نیاز به درامد کافی دارند
و بر این باورند در صورت عملکرد صحیح و تضمین بقای سازمان منافع مادی ایشان نیز تامین خواهد شد. این مدیران از نتیجه فعالیت ها، از نتیجه خدمات، و خدمت به جامعه رضایت بیشتری حاصل میکنند و خواستهای درونی انها از طریق خدمت ارضا می شود. سازمانها باید بکوشند فرهنگ خادمیت را درون خود رشد داده و به تعالی برسانند تا علاوه بر رشد و بقای خود موجبات توسعه و تعالی جامعه را فراهم آورند.